شهرام قائدی: عید نوروز به عشق مادرم به قیروکارزین می آیم / 60% چهره شدن شانس است/ بغض هایم نمیگذارند بیش از سه کلمه درباره ی شهدا حرف بزنم

ساخت وبلاگ

گفتگوی اختصاصی پرگون با ستاره ی سینما و تلوزیون

ستاره سینما و تلوزیون: در این بیست و چند سال از هر تریبونی برای زنده نگهداشتن اسم شهرم استفاده کردم. هیچ برنامه ی زنده ای نبوده که بعد از سلام به مردم شهر قیر سلام نکرده باشم. عشقه ، کیف میکنم و لذت می برم از اینکه نام شهرم رو به زبون بیارم.

به گزارش سرویس شهرستان های شیرازه ؛ آنچه در ادامه میخوانید گفتگوی جذاب و خواندنی پرگون با ستاره ی سینما و تلوزیون شهرام قائدی می باشد که در ایام تعطیلات نوروزی به زادگاه مادریشان یعنی قیروکارزین آمده است.

فقط ایام عید رو وقت میکنم که به سرزمین مادریم بیام

عرض سلام دارم و همچنین تبریک عرض میکنم این عید رو به همه تبریک میگم. من وقتی به سمت خونه میام مثل همه ی آدمایی که به خونه برمیگردن از شدت کار هم یه ذره عصبی هستند و هم یه ذره خسته ، منم یه ذره عصبی ام و خیلی خسته ام و خدا رو شکر که خانواده ی من این رو درک میکنند.

من فقط ایام عید می تونم به دیدن مادرم و سرزمین مادریم بیام  ؛ و با خودم خستگی های پایتخت نشینی رو به اینجا میارم ولی همه اینجا من رو درک میکنن. وقتی داشتم به اینجا میومدم حالم خوب نبود ، ولی وقتی که به اینجا اومدم حالم بهتر شد و الان هم که دارم با شما حرف میزنم حالم خیلی خوبه.

عشق به مادر و وطن هرساله عید نوروز مرا به قیروکارزین می کشاند

برای تعطیلات عید همه نوع گزینه ای داریم اعم از داخل کشور و خارج از کشور. من امسال یک نمایشی رو کار میکردم که در یونان ، ایتالیا و حوزه های خلیج فارس با دستمزد و پذیرایی و... خیلی پر طمطراق اجرا داشت ؛ برنامه های زیادی در شبکه های صدا و سیما برای تحویل سال من رو دعوت گرفتند ؛ جزیره ی کیش هرساله برنامه های متنوعی دارند و امسال هم بنده رو دعوت کردند و...

همه ی اینها رو دعوت شدم و دعوت میشم ، ولی اول به خاطر وجود مادرمه که تمام طول سال رو منتظر منه که بیام و این چند روز رو در کنارش باشم. دوم اینکه من واقعاً دلم برای اینجا تنگ میشه و بدلیل حجم بالای کار در تئاتر ، سینما و تلوزیون تعطیلات 3 یا 4 روزه در طول پیدا نمیکنم که به اینجا بیام. من وقتی 6 صبح آفیش میشم سر صحنه ی فیلمی تا 8 شب ، 8 تا بیام ریکاوری کنم و یه ذره دیالوگ هام رو بررسی کنم و آماده بشم و... ساعت 10 هم استراحت کنم برای فردا. پروژه های مختلفی رو در طول سال داریم که به همین منوال سپری میشه.

واژه ی «بخدا وقت نکردم» فقط تو شغل ما جا میوفته و بقیه خالی می بندن (خنده). ما حتی گاهی اوقات بدلیل حجم بالای کار و حساسیت موضوع ، ساعت 6 بعد از ظهر ناهار می خوریم.

عرض بنده اینه که با همه ی این تفاسیر ، برای تعطیلات منوهای مختلفی جلوی من باز هست ولی من ترجیح میدم که همون منوی سنّتی رو انتخاب کنم و به اینجا پیش مادرم بیام و سالهای دیگر هم این کار رو خواهم کرد.

سال 75 در بازگشت پرستوها هم بازیگردانی کردم و هم بازیگری

اولین کار من یک تله تئاتر بود بنام «بحران معنویت» که استادم علی عمرانی بازیگردانش بود و به گارگردانی آقای پایداری سال 1373 اجرا میشد. خودرو تهران 11 به کارگردانی مرضیه برومند و بازگشت پرستوها رو بعد از اون تله تئاتر بازی کردم. سال 75 و 76 در بازگشت پرستوها هم بازیگردانی و هم بازیگری کردم.

در سریال زمانه بجز منوچر هیچ نقش دیگری رو نمی پذیرفتم / 99% کار حرفه ای انتخاب درست است

من در دنیای حرفه ای بازی کردن در نقشی که بتوانم احساساتم رو بروز بدم می پسندم. مثلاً سریال شهرزاد و... که من با کارگردان هاشون کار کردم. یا مثلاً  من میام یه سریال برای حسن فتحی بازی میکنم به نام زمانه ، در اون سریال اگر نقش منوچهر رو به من نمیدادند هیچ نقش دیگری رو در اون سریال نمی پذیرفتم. چون بعضی از نقش ها در یک سریال وجود دارند که بود و نبودشان در فیلم تأثیری ندارد و حذف شدنشان به قصه لطمه ای نمیزنه. من خیلی جاها نقش کوتاهی بازی کردم ولی نقشی بوده که تماشاگر دلش برای اون نقش تنگ شده. یه ذره هم در این سالها هوشیاری کردم ، واقعاً در بازیگری حرفه ای 99% از کار انتخاب درست هست ؛ اگر درست انتخاب بکنی بقیه ی چیزها روی ریل میوفته. به عنوان مثال از یک کارگردان برجسته ی سینما یه پیشنهاد به من دادند که نقش یک دیپلمات از فرنگ برگشته که به زبان فرانسه صحبت میکنه و من این پیشنهاد رو قبول نکردم. همه گفتند که موقعیتش عالیه ، کارگردانش فلانیه و... ولی من گفتم یه کلمه فرانسه بلد نیستم ، چرا با دست خودم گور خودم رو بکنم؟

همه به من گفتند داری اشتباه میکنی. ولی شما تصور کنید خارج از سینما یه کسی به دلیل پارتی داشتن یا هر دلیل دیگه ای سِمَتی رو پذیرفته که تخصصی رو در اون کار نداشته ، چه اتفاقی افتاده؟

بنابراین من معتقدم باید با انتخاب درست و همه ی اون ویژگی هایی که گفتم یک نقش رو بپذیریم یا نپذیریم. فرقی نمیکنه که موضوعش درام باشه ، طنز باشه یا حتی دفاع مقدس باشه.

در کار حرفه ای بازیگری باید هر تکنیک رو در جای خودش بکار بست

مهران رجبی از دوستان صمیمی بنده هست و رفت و آمد داریم با همدیگه و خیلی باهاش راحتم. فکر میکنم فرقی بین بازی من و مهران هست و اونهم اینه که مهران دیگه زیادی خودشه (خنده).

منکه فرشید اخوان ارتفاء پست یک گارد هواپیما که نیستم؟ من شهرام قائدی هستم. من اگر مطلقاً خودم باشم به فیلم لطمه میزنم و در فیلم باید نقشی که به من سپرده اند باشم. البته قرار نیست تقلید صدا کنیم ، قرار نیست أدا در بیاریم. به عنوان مثال وقتی قراره من نقش یک شهید بزرگواری رو بازی کنم ، باید با طمأنینه بیشتری حرف بزنم ولی صدا هون صدای شهرام قائدی هست ؛ ولی وقتی قراره که یک نقش کمدی رو بازی کنم خیلی سریعتر و شادابتر و سرحال تر حرف میزنم. پس به نظرم مهران دیگه خودِ خودشه (خنده)

شانس و استعداد لازمه ی چهره شدن

بالای 60% چهره شدن در هر شغلی به شانس بستگی داره. چه بسا در کنار تو انسان هایی با سوادتر ، خوش تیپ تر و عمق فکری بیشتر و حتی پشتوانه مالی بیشتر وجود داره ؛ امّا قراره که یک نفر برسه. این طبیعته. من خدا رو شکر میکنم که بین 90 نفری که با هم حرکت کردیم و شاید بودند کسانی که از من با استعدادتر و هنرمندتر بودند ، ولی شانس با شهرام قائدی بود. من شهرام قائدی که بین خانواده ، در کنار مادر ، در بین این مردم بزرگ شده است رو با شهرام قائدی بازیگر از هم جدا کردم و خدا رو شکر که این شعور و معرفت رو خداوند به من هدیه کرده. وقتی یکی عاشقانه میاد غَش میکنه برام غرّه نمیشم و وقتی کسی میاد بهم فُحش هم میده ناراحت نمیشم. من وقتی یک جایزه ای رو دریافت کنم میدونم که من در کنار تخصص و تکنیکی که خرج کردم ، فقط شانس آوردم . شانس آوردم که هیئت داوران من رو دید. شانس آوردم که جوّ جامعه با اون قصه همراه بوده و...

امّا 40 درصد هم منم. من توانا هستم ، من تکنیک ها رو بلدم و... پس اول شانس و بعد تکنیک و استعداد.

بغض هایم اجازه نمیدهند بیش از سه کلمه درباره شهدا حرف بزنم

اهل دروغ نیستم. اگر در فیلم جنگی و دفاع مقدس بازی کردم با ایمانم بازی کردم چراکه بی شمار برای شهدا ارزش قائلم. به نفس های دخترم که از مرگ حتمی نجات پیدا کرده قسم میخورم ، تا حالا در هیچ رسانه و مطبوعاتی این حرف رو نزدم  ، اینجا به شما میگم چون من به تو احتیاجی ندارم و تو هم به من احتیاجی نداری و اصلاً ما به هم گیر نیستیم. با صداقت کامل خدمتتون عرض میکنم که من بیشتر از سه کلمه در مورد شهدا نمیتونم حرف بزنم و حالم به شدت دگرگون میشه.

لطیفی در روز سوم برای من دیالوگی ننوشت و همه را خودم نوشتم

من در فیلم سینمایی روز سوم  تو یک صحنه میخواستیم اون دختر یا به عبارتی اون ناموس وطن رو از بین عراقی ها ببریم بیرون. خب منم مثل برزو ، منم مثل پوریا یا مهدی صبایی و... باید تیر اندازی میکردم و میرفتم بیرون. تازه من نقش سلیمون رو داشتم که یه آدم بی سواد بود و برخلاف ارتفاء پست و خاک سرخ که فرمانده بودم در روز سوم یه آشپز ساده و بی سواد بودم که گیر کرده تو جنگ خرمشهر.

تکّیه کلام مادرم را در سکانس روز سوم استفاده کردم

لطیفی هیچ دیالوگی رو در روز سوم برای من ننوشت و همه ی دیالوگ ها رو من خودم میگفتم. چون روز اول که اومد و من یه دیالوگ رو گفتم ، از فردا دیگه جای دیالوگ های من رو خالی میذاشت و به همه میگفت شهرام خودش بگه. من با لهجه ی محلی قیروکارزین در روز سوم صحبت میکردم. یه صحنه ای در روز سوم هست که وقتی میخواست یکی از رزمنده ها به سمت عراقی ها حرکت کنه و با آر پی جی تانکشون رو بزنه ، من از زیر قرآن ردش کردم و گفتم « دست الله و محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین یاریت کنه بزن » ، این جمله ای هست که هروقت مادرم میخواد من رو بدرقه کنه اینجوری میگه. من از اون لحظه ای که گفتم بزن دیگه بغضم ترکید که نباید می ترکید ، همینطور تیر اندازی کردیم و رفتیم توی کوچه و کات دادند. من دیگه برنگشتم و از همون کوچه گریون گریون رفتم.

البته هیچ جایی نمیگذارم که بغضم بترکه چون وقتی پیش غریبه ای این کار رو میکنی بوی ریا میده ، بوی این رو میده که تو داری فیلم بازی میکنی. ولی چند شب پیش در افتتاح سالن آمفی تئاتری که به نام خودم بود بغض کردم و الان هم اینجا.

اینها رو به این دلیل به شما گفتم چون شما رو از خودم میدونم و میدونم قصد ندارید به من ضربه بزنید. من الان 2 ساله که دیگه مصاحبه نکردم به هزار و یک دلیل.

بچه های این خاک باید به خودشان باور داشته باشند

اون شب روی صحنه ی افتتاحیه هم گفتم که تنها دلیلی که باعث شد بپذیرم سالن آمفی تئاتر به نام من بخوره این بود که بچه های این شهر که تو همین کوچه ها بازی میکنن باور کنه که میشه از اینجا هم به قله رفت و به هرجا که خواست رسید و این اتفاق قبلاً هم افتاده و خواب و خیال نیست. روزی که میخواستم شروع کنم پدرم به من گفت مثل گرگ میخورنت ، ولی خدا خواست که الان به اینجا برسم هرچند همین الان هم عده ای میخواهند مثل گرگ من رو بخورند. من حاشیه ای ندارم که بتوانند کاری بکنند ، اهل هیچ خلافی نیستم ، چیزی مصرف نمیکنم ، با کسی رابطه ای ندارم. وگرنه اگر حاشیه ای داشتم همین الان هم ریشه ی من را میزدند.

به شدت جوون های مستعدی رو در اینجا داریم که چند نمونه از اینها تو مراسم افتتاحیه روی صحنه اومدن و فراتر از استان ظاهر شدند و آینده ی درخشانی در انتظار جوانان این خاک خواهد بود. و کافیه خودمون رو باور بکنیم.

بیست سال است که با افتخار خود را فرزند قیروکارزین معرفی کرده ام

در این بیست و چند سال از هر تریبونی برای زنده نگهداشتن اسم شهرم استفاده کردم. هیچ برنامه ی زنده ای نبوده که بعد از سلام به مردم شهر قیر سلام نکرده باشم. عشقه ، کیف میکنم و لذت می برم از اینکه نام شهرم رو به زبون بیارم.

امشب خیلی به من خوش گذشت

خیلی حال خوبی بود.

از شما هم تشکر میکنم.

پایان مصاحبه/

شیرازه...
ما را در سایت شیرازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : جمشید رضایی shiraze بازدید : 209 تاريخ : دوشنبه 9 فروردين 1395 ساعت: 15:50